اصطلاحات مربوط به عصبانیت در زبان انگلیسی

آیا به دنبال اصطلاحات مربوط به عصبانیت به انگلیسی هستید؟ اگر پاسخ شما مثبت است، این مقاله را از دست ندهید. در این نوشته نگاهی به اصطلاحات انگلیسی درباره عصبانیت و نحوه استفاده از آن ها می پردازیم که در یادگیری زبان انگلیسی ضروری هستند.
اصطلاحات مربوط به عصبانیت در زبان انگلیسی
از جمله مهم ترین و پرکاربردترین اصطلاحات مربوط به عصبانیت در انگلیسی، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
● To Fly Off The Handle
معنی: برای توصیف شخصی استفاده می شود که به طور ناگهانی خیلی عصبانی می شود. اصطلاحاً به معنی از کوره در رفتن است.
مثال:
Every time someone talks about the changes in the school policy, Jessica flies off the handle.
هر بار که کسی در مورد تغییر در سیاست مدرسه صحبت می کند، جسیکا از کوره در می رود.
● To Blow A Fuse
معنی: عصبانی شدن. اصطلاحا به معنی فیوز پراندن از عصبانیت.
مثال:
Dad blew a fuse when he found out that my brother had skipped school.
پدر وقتی فهمید برادرم از مدرسه فرار کرده است، خیلی عصبانی شد.
● To Have A Short Fuse
معنی: شخصی که خیلی راحت عصبانی می شود. فردی با اعصاب ضعیف.
مثال:
I always thought Jeff was a calm person, but after spending a weekend with him I learned he has a short fuse.
من همیشه فکر می کردم جف فرد آرامی است، اما پس از گذراندن آخر هفته با او فهمیدم که اعصاب ضعیفی دارد.
● To Have A Fit
معنی: خیلی عصبانی شدن.
مثال:
Don’t have a fit! I will clean up the living room when I am done.
عصبانی نشو! من بعد از اتمام کار، اتاق نشیمن را تمیز می کنم.
● To Drive One Up A Wall
معنی: آزار دادن کسی تا حدی که ناراحت شود. اصطلاحا کلافه کردن.
مثال:
The neighbor’s dog drives my dad up a wall. If they don’t learn to keep their dog quiet, I am afraid my dad my do something he will later regret.
سگ همسایه پدرم را کلافه می کند. اگر آن ها یاد نگیرند که سگ خود را ساکت نگه دارند، من می ترسم پدرم کاری را انجام دهد که بعدا پشیمان شود.
● To Flip Out
معنی: ناگهان عصبانی شدن.
مثال:
Dad is going to flip out when he finds out that we broke the back window playing soccer in the house.
پدر وقتی بفهمد که ما در حال بازی فوتبال در خانه، پنجره عقب را شکستیم، عصبانی خواهد شد.
● The Last Straw
معنی: تحریکی که باعث می شود فرد صبر خود را از دست بدهد و بسیار عصبانی شود. اصطلاحا به معنی کارد به استخوان رسیدن یا طاق شدن طاقت.
مثال:
Ok, that is the last straw! I can’t take this anymore! I told you, kids, to stop fighting, but now I am going to turn the car around and we are going home.
خب، کارد به استخوانم رسیده است! دیگر نمی توانم این را تحمل کنم! من به شما بچه ها گفتم که دعوا کردن را متوقف کنید، اما حالا می خواهم دور بزنم و به خانه می رویم.
● To Be Mad As A Hornet
معنی: عصبانی شدن.
مثال:
He was as mad as a hornet when he saw the damage to the house.
او خیلی عصبانی بود وقتی دید که خسارت به خانه وارد شده.
● To Get One’s Panties In A Bunch/Knot
معنی: عصبانی شدن از چیزی. اصطلاحا به معنی خورد شدن اعصاب.
مثال:
Don’t get your panties in a bunch, I am sure it was just a misunderstanding.
اعصابت رو خورد نکن، من مطمئنم که این فقط یک سوء تفاهم بوده.
● To Get/Be Hot Under The Collar
معنی: عصبانی شدن. اصطلاحا به معنی از جا در رفتن.
مثال:
I know you are hot under the collar about what happened at work, but please try to calm down. Let’s go for a walk and talk about it.
من می دانم در مورد آنچه در محل کار اتفاق افتاده است عصبانی هستید، ما لطفا سعی کنید آرام باشید. بیایید پیاده روی کنیم و در موردش صحبت کنیم.
● To Blow A Gasket
معنی: عصبانی شدن. از کوره در رفتن.
مثال:
Hurry up, we need to get this done. If the boss comes back and we aren’t done with this, he is going to blow a gasket.
عجله کن، ما باید این کار رو تموم کنیم. اگر رئیس برگرده و ما کار رو تموم نکرده باشیم، از کوره در میره.
● Don’t Get Mad, Get Even
معنی: استفاده از عصبانیت برای انتقام گرفتن از شخصی که شما را آزار داده است. این جمله را به شخصی که عصبانی است می گویند تا در عوض عصبانی شدن، به فکر راهی برای انتقام باشد.
مثال:
Don’t get mad, get even! Think about what we can do to get him back.
عصبانی نشوید، تلافی کنید! به این فکر کنید که برای برگرداندن او چه کاری می توانیم انجام دهیم.
● To Have A Conniption
معنی: بسیار عصبانی شدن.
مثال:
Dad is going to have a conniption when he finds out that Barry damaged his truck.
پدر وقتی بفهمد که باری به کامیون خود آسیب رسانده است، بسیار عصبانی خواهد شد.
● To Have A Cow
معنی: ناراحت شدن از چیزی. اصطلاحا به معنی جوش آوردن.
مثال:
Don’t have a cow! I will pay for the damages.
جوش نیار! من خسارت را پرداخت می کنم.
● To Have A Bone To Pick With Someone
معنی: وقتی شخصی کاری را انجام می دهد که شما را آزار می دهد یا شما را ناراحت می کند و شما می خواهید در این مورد با او صحبت کنید. گله کردن. دلخور بودن.
مثال:
I have a bone to pick with you! You told me that you were going to meet me at the library, but you never did!
ازت دلخورم! به من گفتی که می خوای توی کتابخانه ملاقاتم کنی، اما هیچ وقت این کار رو نکردی!
● To Jump Down One’s Throat
معنی: عصبانی شدن از شخصی به خاطر چیزی که او گفته یا انجام داده است. سرزنش کردن. برخورد کردن. اصطلاحا به کسی پریدن.
مثال:
Don’t jump down my throat! I am just telling you what he told me.
منو سرزنش نکن! من فقط چیزی که اون به من گفت رو بهت میگم.
● To Piss Off
معنی: کسی را عصبانی کردن.
مثال:
John was pissed off when he learned that he had to work tomorrow even though he had requested the day off.
جان وقتی فهمید که فردا باید کار کند حتی با اینکه مرخصی خواسته بود، عصبانی شد.
● To Go Off The Deep End
معنی: خشمگین و عصبانی شدن، از کوره در رفتن.
مثال:
Mark went off the deep end when he found out I totaled his car.
مارک وقتی فهمید من ماشینش را در تصادف داغون کردم از کوره در رفت.
● To Flip One’s Wig
معنی: به شدت خشمگین شدن.
مثال:
Stanley always flips his wig when we start talking about how much better things used to be.
استنلی همیشه وقتی شروع به صحبت در مورد اینکه اوضاع چقدر قبلا بهتر بود می کنیم، به شدت عصبانی می شود.
● To Be Hopping Mad About Something
معنی: به شدت عصبانی شدن از چیزی
مثال:
Dad was hopping mad when he saw my brother’s report card.
پدر با دیدن کارنامه برادرم به شدت عصبانی شد.
● Bent Out Of Shape
معنی: عصبانی شدن.
مثال:
Don’t get bent out of shape, I am sure she didn’t mean anything by what she said.
عصبانی نشو، من مطمئنم که او از حرف هایی که زد منظوری نداشت.
● To Tick Off
معنی: عصبانی کردن کسی. سرزنش کردن.
مثال:
It ticks me off that he never returned my call.
این موضوع منو عصبانی می کنه که او هرگز به تماس من پاسخ نداد.
● To Do A Slow Burn
معنی: به آرامی در طی یک دوره طولانی عصبانی شدن. خشم تدریجی. کم کم عصبانی شدن.
مثال:
It makes him do a slow burn when he has to wait in line for hours.
اوقتی باید ساعت ها در صف منتظر بماند، آرام آرام عصبانی می شود.
● To Step On One’s Toes
معنی: آزار، تحریک، توهین یا ناراحت کردن کسی. حق کسی را خوردن.
مثال:
Are you sure I won’t be stepping on anyone’s toes if I call her.
آیا مطمئن هستید که اگر به او زنگ بزنم باعث آزارش نمی شوم؟
● To Be As Mad As A Wet Hen
معنی: خشمگین و عصبانی شدن
مثال:
He was as mad as a wet hen when he saw the damage done to his car.
وقتی که خسارت وارد شده به ماشینش را دید خیلی عصبانی شد.
● To Hit The Roof/Ceiling
معنی: قاطی کردن. جوش آوردن. عصبانی شدن.
مثال:
My parents hit the roof when they learned my brother crashed the family car.
پدر و مادرم وقتی فهمیدند برادرم با ماشین خانواده تصادف کرده، خیلی عصبانی شدند.
● To Skin One Alive
معنی: تنبیه کردن. پوست کسی را کندن. عصبانی شدن.
مثال:
My parents will skin me alive if they find out we had a party in the house when they were gone.
پدر و مادرم اگر بفهمند که وقتی آن ها رفته اند در خانه مهمانی گرفته ایم، پوستم را می کنند.
● To Go Ballistic
معنی: عصبانی شدن
مثال:
My dad went ballistic when he found out we had a party in the house.
پدرم وقتی فهمید در خانه مهمانی گرفته ایم، عصبانی شد.
● Mad/Angry Enough To Chew Nails
معنی: در حدی غیرمنطقی ناراحت و عصبانی شدن
مثال:
My boss was mad enough to chew nails when he learned we lost one of the company’s biggest clients.
رئیسم وقتی فهمید یکی از بزرگترین مشتریان شرکت را از دست دادیم خیلی عصبانی شد.
● To Go Postal
معنی: خشمگین شدن
مثال:
I don’t want to talk to him. I am afraid he is going to go postal on me.
من نمی خواهم با او صحبت کنم. من می ترسم که او عصبانی شود.
● To Scream Bloody Murder
معنی: فریاد زدن به شکلی عصبانی.
مثال:
She was so mad at him the whole neighborhood could hear her screaming bloody murder.
او از او عصبانی بود و تمام محله می توانست صدای فریاد عصبانیت او را بشنود.
● To Drive Someone Bananas
معنی: عصبانی کردن
مثال:
It drives me bananas that he always is late for the meeting.
اینکه او همیشه برای جلسه دیر می کند مرا عصبانی می کند.
● To Blow Off Some Steam
معنی: انجام تعدادی فعالیت برای آرام کردن خود پس از عصبانی شدن از چیزی.
مثال:
I was so mad about work that I went to the gym to blow off some steam.
من آنقدر از کار عصبانی شده بودم که به ورزشگاه رفتم تا کمی آرام شوم.
● To Vent One’s Spleen
معنی: صحبت کردن برای ابراز خشم خود در مورد چیزی. اصطلاحا دق و دلی رو خالی کردن.
مثال:
I just sat there and listened to them vent their spleen for about an hour.
من فقط آنجا نشستم و حدود یک ساعت به آن ها گوش می دادم که دق و دلی خود را خالی می کردند.
● To Burn With A Low Blue Flame
معنی: به شدت از چیزی عصبانی بودن و در عین حال اظهار نکردن آن. برافروخته شدن از عصبانیت. کبود شدن از عصبانیت.
مثال:
She was sitting there with the letter still in her hand, burning with a low blue flame.
او در آنجا نشسته بود و نامه را هنوز در دست داشت و از عصبانیت برافروخته شده بود.
● To Be Out For Blood
معنی: برای توصیف شخصی که از چیزی عصبانی است و به دنبال انتقام است استفاده می شود. اصطلاحا خون جلوی چشم رو گرفتن.
مثال:
Watch your back. Tommy is out for blood!
حواست به پشت سرت باشه. خون جلوی چشمای تامی رو گرفته.
● To See Red
معنی: ناراحت و عصبانی شدن.
مثال:
Mom was seeing red when she saw the high electric bill.
مادر خیلی عصبانی بود وقتی صورتحساب زیاد برق را دید.
● To Make One’s Blood Boil
معنی: ناراحت کردن. خشمگین کردن. خون کسی رو به جوش آوردن.
مثال:
He really knows how to make my blood boil.
او واقعاً می داند چگونه خون من را به جوش بیاورد.
● To bite someone’s head off
معنی: با عصبانیت با کسی حرف زدن. بی دلیل سر کسی داد زدن.
مثال:
Don’t bite my head off.
سر من داد نزن!
● To be up in arms about something
معنی: برآشفته، خشمگین.
مثال:
Local traders are up in arms over the effect of the new parking regulations on their businesses.
بازرگانان محلی در مورد تأثیر قوانین جدید پارکینگ بر مشاغل خود برآشفته هستند.
● Blow your top
معنی: از کوره در رفتن. عصبانی شدن
مثال:
Almost all parents blow their tops from time to time.
تقریباً همه والدین هر از گاهی از کوره در می روند.
کلمات مربوط به عصبانیت در انگلیسی
1.Upset = sad, angry
غمگین، عصبانی
مثال:
Mom was really upset that we didn’t call to tell we had arrived safely.
مامان واقعاً ناراحت بود که تماس نگرفتیم تا بگوییم به سلامت به آنجا رسیده ایم.
2. Mad = crazy, angry
دیوانه، عصبانی
مثال:
I get so mad at her when she lies to me
وقتی بهم دروغ میگه خیلی عصبانی میشم.
3. Cross
کج خلقی، عصبانیت
مثال:
You ate all the cookies. Now I’m cross with you!
شما همه کلوچه ها را خوردید. اکنون من از شما عصبانی هستم!
4. Furious = very angry
خشمگین، بسیار عصبانی
مثال:
My girlfriend was furious with me when I forgot to pick her up from the airport
دوست دخترم از من عصبانی شد که فراموش کردم به دنبال او به فرودگاه بروم.
5. Livid = extremely angry
خشمگین، بسیار عصبانی
مثال:
The rude comment from his mother-in-law made him livid.
اظهار نظر بی ادبانه مادر زنش او را به شدت عصبانی کرد.
دیدگاهتان را بنویسید