انواع قید در انگلیسی | معرفی کامل قید ها با مثال
قید در انگلیسی کاربردهای فراوانی دارند و از مهمترین اجزای جمله به شمار میروند. قید ها در انگلیسی (Adverbs) میتوانند اطلاعات اضافی راجع به فعل، صفت، یک قید دیگر یا حتی کل جمله به ما بدهند و آنها را تغییر بدهند یا به اصطلاح modify کنند.
معمولا یک قید به یکی از سوالهای how (چطور؟)، when (چه زمانی؟)، where (کجا؟)، why (چرا؟)، under what conditions (تحت چه شرایطی؟) یا to what degree (تا چه اندازه؟) پاسخ میدهد.
قید در انگلیسی را معمولا با افزودن ly- به انتهای صفتها میسازیم؛ مثلا: (با خوشحالی) à happily (خوشحال) happy. البته این به معنای آن نیست که تمام کلماتی که به ly- ختم میشوند قید هستند. مثلا کلمه friendly صفت است. در ادامهی این مقاله میخواهیم قید های زبان انگلیسی را یک بار برای همیشه کامل بشناسیم. با ما همراه باشید.
انواع قید در انگلیسی کدام اند؟
انواع قید در انگلیسی شامل موارد زیر میشوند که در ادامه مقاله به شکل جداگانه به آنها خواهیم پرداخت:
- قید مکان (Adverbs of Place)
- قید حالت (Adverbs of Manner)
- قید زمان (Adverbs of Time)
- قید مقدار (Adverbs of Degree)
- قید تکرار (Adverbs of Frequency)
- قید ربط (Conjunctive Adverbs)
- قید جمله (Sentence Adverbs)
قید مکان در انگلیسی (Adverbs of Place)
باز هم مشخص است که کاربرد این نوع از قید ها معلوم کردن مکان اتفاق افتادن فعل و به شکل کل جمله است. با توجه به اهمیت خاص این قید در انگلیسی در ادامه لیستی از مهمترین قید های مکان را میآوریم:
قید مکان به انگلیسی | معنی فارسی |
---|---|
Here | اینجا |
There | آنجا |
Everywhere | همهجا |
Somewhere | جایی، یکجا |
Anywhere | هرجا، هیچجا |
Elsewhere | جای دیگر |
Inside | داخل |
Outside | بیرون |
above | بالا |
below | پایین |
upstairs | طبقه بالا، بالای پلهها |
Downstairs | طبقه پایین، پایین پلهها |
Nearby | در نزدیکی |
ahead | پیشرو |
Behind | پشت سر |
far | دور |
close | نزدیک |
alongside | به موازات، در کنار |
underneath | زیر |
around | اطراف |
قید حالت در انگلیسی (Adverbs of Manner)
این نوع از قید در واقع یکی از رایجترین و مورداستفادهترین انواع قیود است. قید حالت توضیح میدهد که یک کار چطور انجام میشود و در واقع به سوال How (چگونه؟) پاسخ میدهد. در ادامه تعدادی از مهمترین و کاربردیترین قیود حالت در انگلیسی را به همراه مثال میآوریم:
- Absentmindedly
She absentmindedly left her keys in the car.
او غفلتا کلیدهایش را در ماشین جا گذاشت.
- Accidentally
He accidentally spilled coffee on his laptop.
او تصادفا قهوه را روی لپتاپش ریخت.
- Adoringly
She looked adoringly at her newborn child.
او با عشق به بچه تازه متولد شدهاش نگاه کرد.
- Aggressively
He aggressively argued his point during the debate.
او نقطه نظرش را با تندی در مناظره بیان کرد.
- Alertly
The guard was alertly watching for any signs of trouble.
سرباز با هوشیاری به دنبال هر گونه نشانهای از دردسر بود.
- Angrily
He angrily slammed the door.
او با عصبانیت در را کوبید.
- Anxiously
She anxiously awaited the results of her exam.
او با نگرانی منتظر نتایج امتحانش ماند
- Awkwardly
He stood awkwardly at the edge of the dance floor.
او به شکل معذب کنار سالن رقص ایستاده بود
- Badly
She sings badly, but she enjoys it, and that’s what matters.
او بد میخواند، ولی از این کار لذت میبرد، و این است که مهم است
- Beautifully
The soprano sang beautifully.
سوپرانو به زیبایی خواند
- Bitterly
He bitterly regretted ever starting smoking.
او با تلخی از این که اصلا شروع به سیگار کشیدن کرده بود پشیمان شد
- Boldly
She boldly spoke up for women’s rights.
او با جرات در راستای احقاق حقوق زنان سخنرانی کرد
- Bravely
The firefighters bravely entered the burning building.
آتشنشانان با شجاعت وارد ساختمان در حال سوختن شدند
- Briefly
He briefly explained the rules of the game.
او مختصرا قوانین بازی را توضیح داد
- Brightly
The sun shone brightly.
خورشید به روشنی درخشید
- Busily
She busily prepared for her guests’ arrival.
او با مشغولیت آماده رسیدن مهمانانش شد
- Calmly
He calmly handled the situation.
او با آرامش وضعیت را حل و فصل کرد
- Carefully
She carefully placed the fragile ornaments on the shelf.
او با دقت دکوریهای شکننده را روی قفسه قرار داد
- Carelessly
He carelessly left his papers scattered on the desk.
او بیاحتیاط کاغذهایش را روی میز پخش و پلا رها کرد
- Cautiously
The cat cautiously approached the unfamiliar dog.
گربه با احتیاط به سگ غریبه نزدیک شد
- Cheerfully
The children cheerfully sang their songs.
بچهها با شادی آوازهایشان را خواندند
- Clearly
She spoke clearly and confidently.
او با وضوح و با اعتماد به نفس صحبت کرد
- Cleverly
He cleverly solved the complex math problem.
او با هوشمندی مسئله پیچیده ریاضی را حل کرد
- Closely
She closely inspected the painting.
او نقاشی را از نزدیک و با دقت بررسی کرد
- Coldly
He coldly dismissed their concerns.
او به سردی به نگرانیهای آنها بیاعتنایی کرد
- Comfortably
We sat comfortably by the fireplace.
ما راحت کنار شومینه نشستیم
- Continuously
It rained continuously for three days.
به مدت سه روز مداوم باران بارید
- Cruelly
He cruelly teased his younger sister.
او با بیرحمی خواهر کوچکترش را مسخره کرد
- Curiously
She curiously peered into the box.
او با کنجکاوی به داخل جعبه نگاه کرد
- Daily
He exercises daily to maintain his health.
او به صورت روزانه ورزش میکند تا سلامتیاش را حفظ کند
- Daintily
She daintily sipped her tea.
او با ظرافت چایاش را نوشید
- Deeply
He was deeply engrossed in his book.
او عمیقا غرق در کتابش بود
- Defiantly
She defiantly stood her ground during the argument.
او هنگاه بحث، با لجبازی جبههاش را حفظ کرد
- Deliberately
He deliberately arrived late to avoid the crowd.
او به عمد دیر رسید تا از جمعیت دوری کند
- Delightfully
The garden was delightfully fragrant in the morning.
باغ صبحها به نحوی دلپذیر معطر بود
- Diligently
She diligently studied for the final exam.
او با سختکوشی برای امتحان آخرش درس خواند
- Directly
He looked directly into her eyes.
او مستقیما در چشمهایش نگاه کرد
- Easily
She easily solved the riddle.
او به راحتی معما را حل کرد
- Eagerly
The kids eagerly waited for the ice cream truck.
بچهها با اشتیاق منتظر ماشین بستنیفروش ماندند
- Elegantly
The dancer moved elegantly across the stage.
رقاص به زیبایی و با وقار روی استیج حرکت میکرد
- Enthusiastically
The team enthusiastically embraced the new project.
تیم با اشتیاق از پروژه جدید استقبال کرد
- Equally
The cake was divided equally among the children.
کیک به شکل مساوی میان بچهها تقسیم شد
- Especially
She likes flowers, especially roses.
بچهها گل دوست دارند، بخصوص گل رُز
- Evenly
He evenly distributed the candies among his friends.
او آبنباتها را به شکل مساوی بین دوستانش تقسیم کرد.
- Exactly
She knew exactly what to do in an emergency.
او میدانست که در شرایط ضروری دقیقا چه کاری انجام بدهد
- Faithfully
He faithfully followed the recipe.
او پایبندانه دستور پخت را دنبال کرد.
- Fast
He runs fast.
او سریع میدود
- Fiercely
She fiercely protected her children.
او به شدت (و با خشونت) از فرزندانش مراقبت میکرد
- Fondly
He fondly recalled his childhood memories.
او با مهر خاطرات کودکیاش را به خاطر آورد
- Foolishly
He foolishly gambled away all his savings.
او به شکلی احمقانه تمام پس اندازهایش را در قمار از دست داد
- Fortunately
Fortunately, no one was hurt in the accident.
خوشبختانه، هیچ کس در تصادف صدمه ندید
- Frankly
Frankly, I think your plan won’t work.
صادقانه، فکر میکنم برنامهات عملی نخواهد شد (به نتیجه نمیرسد)
- Frantically
She frantically searched for her lost keys.
او نگران و مضطرب به دنبال کلیدهای گمشدهاش گشت
- Freely
Birds fly freely in the sky.
پرندهها آزادانه در آسمان پرواز میکنند
- Furiously
He furiously scribbled notes during the lecture.
او خشمگینانه طی سخنرانی از نکات یادداشتبرداری میکرد
- Generously
She generously volunteered her time at the local shelter.
او به شکلی سخاوتمندانه برای خدمات در پناهگاه محلی داوطلب شد
- Gently
He gently held the newborn baby.
او به آرامی بچه تازه متولد شده را نگه داشت
- Gladly
I would gladly help you move house.
با کمال میل به شما در نقل مکان کمک میکنم
- Gracefully
The ballerina danced gracefully.
رقصنده باله با متانت و به زیبایی رقصید
- Greedily
He greedily ate all the cookies.
او حریصانه تمام کوکیها را خورد
- Happily
The couple happily celebrated their 50th wedding anniversary.
آن زوج با خوشحالی (و خوشبختی) پنجاهمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفتند
- Hastily
He hastily finished his lunch to get back to work.
او با عجله نهارش را تمام کرد تا سر کار برگردد
- Heavily
It rained heavily throughout the night.
در طول شب هوا سنگین بارید
- Helpfully
He helpfully provided directions to the lost tourist.
او به شکل کمککننده (مفید) به گردشگر گمشده آدرس داد
- Honestly
Honestly, I have no idea where your book is.
صادقانه، هیچ ایدهای ندارم که کتابت کجاست
- Hopelessly
He was hopelessly lost in the foreign city.
او ناامیدانه در شهر خارجی (بیگانه) گم شده بود
- Hungrily
She hungrily devoured the delicious meal.
او با ولع غذای لذیذ را بلعید
- Innocently
The child innocently asked why the sky is blue.
بچه معصومانه پرسید که چرا آسمان آبی است
- Inquisitively
The detective inquisitively questioned the suspect.
کارآگاه کنجکاوانه از مظنون بازجویی کرد (سوال پرسید)
- Instantly
She instantly recognized her old friend.
او بلافاصله دوست قدیمیاش را شناخت
- Intensely
He intensely focused on finishing his project.
او به شدت روی اتمام پروژهاش تمرکز کرد
- Intentionally
He intentionally missed the meeting.
او به شکل عمدی جلسه را از دست داد
- Joyfully
They joyfully celebrated their victory.
آنها پیروزیشان را با لذت جشن گرفتند
- Justly
He was justly rewarded for his hard work.
او به شکلی عادلانه برای کار و تلاش سخت خود پاداش دریافت کرد
- Kindly
She kindly offered her seat to the elderly man.
او مهربانانه صندلیاش (جایش) را به مرد پیر تعارف کرد
- Lazily
The cat lazily stretched on the sunlit windowsill.
گربه لش و تنبل لبهی پنجره آفتاب کشیده خودش را کش و قوس داد
- Lightly
She lightly touched the delicate fabric.
او با ظرافت و به آرامی پارچه لطیف را لمس کرد
- Loudly
The crowd cheered loudly when the band appeared on stage.
جمعیت وقتی گروه موسیقی بر روی استیج ظاهر شدند، با صدای بلند تشویق سر دادند
- Madly
They were madly in love.
آنها دیوانهوار عاشق (شده) بودند
- Mysteriously
The figure moved mysteriously in the fog.
آن پیکره به شکلی رازآمیز در مه تکان خورد
- Nervously
He nervously waited for his turn to speak.
او به شکلی عصبی و مضطرب منتظر نوبتش برای حرف زدن شد
- Noisily
The children noisily played in the backyard.
بچهها با سر و صدای زیاد در حیاط پشتی بازی میکردند
- Obnoxiously
He obnoxiously chewed his gum during the movie.
او به شکلی زننده در طول فیلم آدامسش را میجوید
- Oddly
She behaved oddly after receiving the news.
او بعد از دریافت خبرها (رسیدن خبر) عجیب و غریب رفتار میکرد
- Openly
They openly discussed their problems.
آنها بیپرده و آزادانه راجع به مشکلات خود بحث کردند
- Painfully
He painfully recalled the embarrassing incident.
او به شکل دردناکی سانحه خجالتآور را به یاد آورد
- Patiently
She patiently waited for her friend at the café.
او صبورانه در کافه منتظر دوستش ماند
- Perfectly
The plan worked out perfectly.
پلن (نقشه) بینقص عمل کرد
- Politely
He politely asked for permission to leave early.
او مودبانه اجازه گرفت تا زودتر برود
- Poorly
The team performed poorly in last night’s game.
تیم در بازی دیشب ضعیف عمل کرد
- Powerfully
The speaker powerfully conveyed his message.
سخنران به شکل قدرتمندانهای پیامش را منتقل کرد
- Promptly
He promptly replied to the urgent email.
او بیدرنگ به ایمیل اورژانسی پاسخ داد
- Quickly
She quickly packed her bag.
او به سرعت کیفش را جمع و جور کرد و بست
- Quietly
He quietly tiptoed past the sleeping dog.
او آرام و بی سروصدا نوک پا نوک پا از کنار سگ در حال خواب گذشت
- Rapidly
The disease spread rapidly among the population.
بیماری خیلی سریع در بین جمعیت شیوع پیدا کرد
- Rarely
She rarely eats out.
او به ندرت بیرون غذا میخورد
- Regularly
He regularly goes for a morning run.
او معمولا صبح برای دویدن (بیرون) میرود
- Reluctantly
He reluctantly agreed to join the party.
او با اکراه قبول کرد که به مهمانی ملحق شود
- Repeatedly
She repeatedly checked her watch.
او مکررا ساعتش را نگاه (چک) میکرد
- Rudely
He rudely interrupted their conversation.
او بیادبانه مکالمهشان را قطع کرد
- Sadly
Sadly, they had to cancel their vacation due to the weather.
متاسفانه، آنها باید تعطیلاتشان را به خاطر آب و هوا کنسل میکردند
- Safely
They arrived home safely after a long journey.
آنها بعد از یک سفر طولانی امن و سالم به خانه رسیدند
- Seriously
He seriously considered changing his job.
او به شکلی جدی به تغییر شغلش فکر کرد
- Sharply
She sharply criticized the new policy.
او با زبانی تند و تیز از سیاست جدید انتقاد کرد
- Shyly
The new student shyly introduced herself.
دانشآموز جدید با خجالت (خجالتمندانه) خودش را معرفی کرد
- Silently
He silently read his book in the corner.
او بیصدا کتابش را در گوشهای خواند
- Slowly
She slowly stirred her coffee.
او به آرامی قهوهاش را هم زد
- Smoothly
The event ran smoothly thanks to the efforts of the organizers.
رویداد به لطف تلاشهای نهادها نرم و ردیف اتفاق افتاد
- Softly
He spoke softly so as not to wake the baby.
او آرام و بیصدا صحبت کرد تا بچه (نوزاد) را بیدار نکند
- Solemnly
They solemnly observed the moment of silence.
او موقرانه آن لحظهی سکوت را نظاره کرد
- Speedily
The ambulance speedily reached the accident scene.
آمبولانس به سرعت به صحنهی تصادف رسید
- Steadily
He steadily worked towards his goals.
او ثابتقدم در راستای اهدافش کار کرد
- Stealthily
The thief stealthily sneaked into the house.
دزد مخفیانه وارد خانه شد
- Sternly
The teacher sternly reprimanded the misbehaving student.
معلم سختگیرانه (و عبوسانه) دانشآموز بدرفتار را سرزنش کرد
- Strictly
He strictly follows his diet plan.
او سرسختانه برنامه رژیمش را دنبال میکند
- Stupidly
He stupidly left his wallet at the bar.
او به شکلی احمقانه کیف پولش را در بار جا گذاشت
- Subtly
She subtly hinted at what she wanted for her birthday.
او زیرکانه و ظریفانه به چیزی که برای تولدش میخواست اشاره کرد
- Successfully
They successfully completed the project.
آنها پروژه را موفقیتآمیز تکمیل کردند
- Suddenly
The power suddenly went out.
برق یکدفعه رفت
- Surprisingly
Surprisingly, he enjoyed the opera.
در کمال تعجب، او از اپرا لذت برد
- Suspiciously
She suspiciously eyed the unknown package.
او شکاکانه به بسته ناشناس نگاه کرد
- Sweetly
The child sweetly sang the lullaby.
بچه آهنگ لالایی را شیرین خواند
- Swiftly
He swiftly made his way through the crowd.
او به نرمی و چابکی راهش را از میان جمعیت باز کرد
- Tenderly
She tenderly cared for her sick mother.
او با ملایمت از مادر بیمارش نگهداری کرد
- Tensely
The team tensely watched the final seconds of the game.
تیم با تنش لحظات پایانی بازی را تماشا کرد
- Thoughtfully
He thoughtfully chose a gift for his wife.
او بافکر (فکورانه) هدیهای را برای همسرش انتخاب کرد
- Tightly
She tightly hugged her son.
او پسرش را محکم بغل کرد
- Truthfully
He truthfully admitted his mistake.
او صادقانه اشتباهش را پذیرفت
- Unexpectedly
The weather unexpectedly changed to rain.
آب و هوا به شکل غیرمنتظرهای بارانی شد
- Violently
The storm violently shook the ship.
طوفان کشتی را خشونتآمیز و شدید تکان میداد
- Warmly
She warmly greeted the newcomers.
او به گرمی با افرادی که تازه رسیده بودند سلام و علیک کرد
- Weakly
He weakly waved from his hospital bed.
او از روی تخت بیمارستان به سختی و با ضعف دستش را تکان داد (سلام کرد)
- Wearily
She wearily trudged up the stairs.
او خسته خسته (به زحمت) از پلهها بالا رفت
- Well
He plays the guitar well.
او به خوبی گیتار مینوازد
- Widely
The book was widely read among teenagers.
کتاب به شکلی وسیع در میان نوجوانان خوانده میشد
- Wildly
The crowd cheered wildly.
جمعیت به شکل وحشیانهای تشویق سر داد (یعنی با اشتیاق فوقالعاده زیاد)
- Wisely
She wisely invested her savings.
او عاقلانه پساندازهایش را سرمایهگذاری کرد
- Yearly
They conduct a yearly review of their progress.
آنها سالانه پیشرفت خود را بررسی میکنند
- Zealously
He zealously advocated for environmental protection.
او مشتاقانه هواخواهی مراقبت از محیط زیست را کرد
قید زمان در انگلیسی (Adverbs of Time)
همانطور که از نامشان مشخص است، قید زمان در انگلیسی، زمان رخ دادن فعل و جمله را مشخص میکنند. نکتهای که شاید این قیود را برای ما چالشبرانگیز کند، تنوع آنهاست. در ادامه مهمترینها از این قید در انگلیسی را به همراه مثال و ترجمه برای شما میآوریم:
- Already
I’ve already finished my homework.
من از قبل تکلیفم را تمام کردهام.
- Afterward/ Afterwards
We went for ice cream afterward.
ما بعدا برای بستنی رفتیم.
- Always
She always eats breakfast at 7am
او همیشه صبحانه میخورد ساعت 7 صبح.
- Annually
We visit our grandparents annually.
ما هر سال به دیدار پدربزرگ و مادربزرگمان میرویم.
- Before
I have seen this movie before.
من این فیلم را قبلاً دیدهام.
- Daily
I take a walk daily.
من هر روز پیادهروی میکنم.
- Earlier
I woke up earlier than usual today.
امروز زودتر از معمول بیدار شدم.
- Early
I always wake up early.
من همیشه زود بیدار میشوم.
- Eventually
If you keep working hard, you’ll succeed eventually.
اگر سخت کار کنید، در نهایت موفق خواهید شد.
- Finally
Finally, we reached our destination.
سرانجام، ما به مقصدمان رسیدیم.
- Formerly
This building was formerly a school.
این ساختمان قبلاً مدرسه بود.
- Frequently
He frequently goes to the gym.
او به طور مکرر به باشگاه میرود.
- Hourly
The train departs hourly.
قطار هر ساعت حرکت میکند.
- Immediately
Please call me immediately.
لطفاً فوراً به من زنگ بزنید.
- Just
I have just finished my work.
من تازه کارم را تمام کردم.
- Last
I saw him last week.
من او را هفتهی گذشته دیدم.
- Lately
I have been feeling unwell lately.
اخیراً حالم خوب نیست.
- Later
I’ll do it later.
من بعداً انجامش میدهم.
- Meanwhile
She started cooking; meanwhile, I set the table.
او شروع به پختن کرد، در همین حال من میز را چیدم.
- Monthly
She pays her rent monthly.
او اجارهاش را ماهانه میپردازد.
- Never
He never smokes.
او هرگز سیگار نمیکشد.
- Next
I’m going to visit my family next month.
من قرار است ماه آینده به دیدار خانوادهام بروم.
- Now
I’m doing my homework now.
من الان تکلیفم را انجام میدهم.
- Occasionally
I occasionally go for a run in the park.
من گاهی اوقات به پارک برای دویدن میروم.
- Often
I often drink tea in the morning.
من اغلب در صبح چای مینوشم.
- Previously
As previously stated, we must improve our services.
همانطور که قبلاً اشاره شد، باید خدماتمان را بهبود بخشیم.
- Rarely
He rarely goes to parties.
او نادراً به مهمانیها میرود.
- Recently
I recently started a new job.
من اخیراً یک شغل جدید شروع کردم.
- Regularly
She visits the gym regularly.
او به طور منظم به باشگاه میرود.
- Shortly
I’ll be with you shortly.
من به زودی با شما خواهم بود.
- Since
I have lived here since 2010.
من از سال 2010 در اینجا زندگی میکنم.
- Sometimes
Sometimes, I like to read before going to bed.
گاهی اوقات، دوست دارم قبل از خوابیدن بخوانم.
- Soon
She will arrive soon.
او به زودی خواهد رسید.
- Still
I’m still waiting for the bus.
من هنوز منتظر اتوبوس هستم.
- Then
First, we went shopping, then we went to a movie.
ابتدا، ما خرید کردیم، سپس به سینما رفتیم.
- Today
I have a lot of work today.
من امروز کار زیادی دارم.
- Tomorrow
I’ll see you tomorrow.
فردا شما را میبینم.
- Usually
He usually takes the bus to work.
او معمولاً با اتوبوس به کار میرود.
- Weekly
She takes guitar lessons weekly.
او هفتهای یک بار درس گیتار میگیرد.
- Yesterday
I was very busy yesterday.
من دیروز خیلی مشغول بودم.
قید مقدار در انگلیسی (Adverbs of Degree)
قیود مقدار میتوانند شدت یک چیز را به ما نشان دهند و بگویند مثلا یک صفت تا چه درجه ای شدت دارد و صدق میکند. در ادامه لیستی از قید های مقدار انگلیسی به همراه ترجمه میآوریم:
قید مقدار به انگلیسی | معنی به فارسی |
Absolutely | کاملاً |
Almost | تقریباً |
Barely | به سختی |
Completely | کاملاً |
Deeply | عمیقاً |
Enough | به اندازه کافی |
Extremely | بسیار |
Fairly | نسبتاً |
Fully | کاملاً |
Hardly | به سختی |
Highly | بسیار |
Just | دقیقاً |
Merely | فقط |
Nearly | تقریباً |
Pretty | تا حدودی |
Quite | کاملاً |
Rather | تا حدودی |
Really | واقعاً |
Scarcely | به سختی |
Simply | فقط |
So | خیلی |
Somewhat | تا حدودی |
Strongly | به شدت |
Terribly | وحشتناک |
Thoroughly | به طور کامل |
Too | خیلی |
Totally | کاملاً |
Utterly | کاملاً |
Very | خیلی |
Wholly | کاملاً |
قید تکرار (Adverbs of Frequency)
قید تکرار همانطور که از عنوانش معلوم است نشان میدهد که یک اتفاق یا یک فعل هر چند وقت یک بار (How often?) اتفاق میافتد. در ادامه قیدهای تکراری را برای شما میآوریم:
- Always
I always brush my teeth before bed.
همیشه – من همیشه قبل از خواب دندان هایم را مسواک می زنم.
- Usually
She usually gets up early in the morning.
معمولا – او معمولا صبح زود بیدار می شود.
- Often
He often goes to the gym after work.
اغلب – او اغلب بعد از کار به باشگاه می رود.
- Sometimes
Sometimes, we watch a movie on weekends.
گاهی اوقات – گاهی اوقات، ما در آخر هفته فیلم می بینیم.
- Occasionally
I occasionally enjoy a cup of tea in the evening.
گاه به گاه – گاه به گاه، من از یک فنجان چای در شب لذت می برم.
- Seldom
We seldom eat out due to health concerns.
به ندرت – به دلیل نگرانی های سلامتی، ما به ندرت بیرون از خانه غذا می خوریم.
- Rarely
She rarely watches television.
بسیار نادر – او بسیار نادر تلویزیون می بیند.
- Hardly ever
They hardly ever argue with each other.
به سختی همیشه – آنها به سختی همیشه با یکدیگر مشاهده می کنند.
- Never
I have never been to Australia.
هرگز – من هرگز به استرالیا نرفته ام.
قید ربط در انگلیسی (Conjunctive Adverbs)
قیود ربط، همچنین به نام Adverbial Conjunctions شناخته میشوند، برای ارتباط بخشهای مستقل و جملات استفاده میشوند، یک انتقال روان فراهم میکنند و نشان میدهند که رابطه بین آنها چیست. آنها با باز گذاشتن دست نویسنده برای نشان دادن علت و معلول، توالی، تقابل، مقایسه، یا سایر روابط، عمق به متن میافزایند.
- However
I love sports; however, I don’t like basketball.
با این حال – من ورزشها را دوست دارم؛ با این حال، بسکتبال را دوست ندارم.
- Therefore
It was raining; therefore, we cancelled our picnic.
بنابراین – باران می بارید؛ بنابراین، پیک نیک ما را لغو کردیم.
- Moreover
He is talented. Moreover, he is very hardworking.
بعلاوه – او دارای استعداد است. بعلاوه، او بسیار سخت کوش است.
- Consequently
She didn’t study for the test; consequently, she failed.
نتیجتا – او برای امتحان مطالعه نکرد؛ نتیجتا، او شکست خورد.
- Meanwhile
I’ll start cooking dinner. Meanwhile, could you set the table?
در همین حال – من شروع به پخت شام می کنم. در همین حال، آیا می توانید میز را تنظیم کنید؟
- Otherwise
You need to hurry; otherwise, you will miss the train.
در غیر این صورت – شما باید عجله کنید؛ در غیر این صورت، قطار را از دست خواهید داد.
- Nevertheless
It was a difficult task. Nevertheless, she didn’t give up.
با این وجود – این کار سخت بود. با این وجود، او تسلیم نشد.
- Similarly
He likes painting. Similarly, his sister enjoys drawing.
به طور مشابه – او از نقاشی خوشش می آید. به طور مشابه، خواهرش از کشیدن لذت می برد.
- Otherwise
Dress warmly; otherwise, you’ll catch a cold.
در غیر این صورت – گرم پوش شو؛ در غیر این صورت، سرماخوردگی خواهی گرفت.
قید جمله در انگلیسی (Sentence Adverbs)
قید جمله، همچنین به عنوان disjuncts شناخته شده، برای ارائه تفسیر یا تأکید بر یک جمله کامل استفاده می شود. آنها می توانند خلق و خوی، نظر، یا نگرش سخنگو درباره محتوای جمله را بیان کنند، بجای اینکه فقط یک فعل یا صفت خاص را تغییر دهند.
- Actually
Actually, I’ve never been to Paris
در واقع، من هرگز به پاریس نرفتهام.
- Apparently
Apparently, they have decided to postpone the event
به نظر میرسد، آنها تصمیم گرفتهاند رویداد را به تعویق بیندازند.
- Basically
Basically, we need to finish this by tomorrow
در اصل، ما باید تا فردا این کار را تمام کنیم.
- Certainly
Certainly, this is the best cake I’ve ever had
قطعاً، این بهترین کیکی است که هرگز خوردهام.
- Clearly
Clearly, he has no intention of leaving
بدیهی است که او قصد خروج ندارد.
- Fortunately
Fortunately, we arrived just in time
خوشبختانه، ما دقیقاً به موقع رسیدیم.
- Honestly
Honestly, I don’t like this painting
راستش را بخواهید، من از این نقاشی خوشم نمیآید.
- Hopefully
Hopefully, the weather will be nice tomorrow
امیدوارم که هوا فردا خوب باشد.
- Interestingly
Interestingly, he didn’t mention anything about the incident
جالب است که او هیچ چیزی درباره حادثه نگفت.
- Ironically
Ironically, he forgot his memory pills
به طرز غیر منتظرهای، او قرصهای حافظه خود را فراموش کرد.
- Obviously
Obviously, we can’t continue like this
بدیهی است که نمیتوانیم ادامه دهیم.
- Perhaps
Perhaps, I was too hasty in my judgement
شاید من در قضاوت خود تندرو بودم.
- Surprisingly
Surprisingly, she accepted the offer
به طرز شگفتآوری، او پیشنهاد را پذیرفت.
- Unfortunately
Unfortunately, the train was delayed
متأسفانه، قطار تأخیر داشت.
سخن آخر
امیدواریم با مطالعه این مقاله توانسته باشید انواع قید در انگلیسی را کامل یادگرفته باشید. توجه کنید که نباید نسبت به قید های انگلیسی رویکرد حفظی داشته باشید و بهتر است که زمان کافی را برای تمرین و ساخت مثالهای متنوع و متعدد صرف کنید.
دیدگاهتان را بنویسید