پادکست انگلیسی 4
پادکست زبان انگلیسی
Alex Baker
Alex Baker
I’m Alex. Alex Baker. There are four of us in my family. Me, my wife and our children. My son is 7 and my daughter is 12. We live in a small house. Did I mention our dog? Well, Leo is a blessing for all of us.
Since I’m an architect, I spend a lot of time at work. But I also try to spend some time with my family. Me and my son usually play soccer on the weekends. Sometimes we go on a picnic together and have the time of our lives. But once, I wanted to take a shortcut and we ended up in a completely new place. That was when we heard the footsteps.
الکس بیکر
من الکسم. الکس بیکر. خانواده ی ما 4 نفره ست. من، همسرم و فرزندانمان. پسرم 7 سالش است و دخترم 12. ما در یک خانه ی کوچک زندگی میکنیم. به سگمان اشاره کردم، خب، لیو برای همه ی ما یک موهبت است.
ازآنجایی که من معمارم، زمان زیادی را سر کار هستم. اما همچنین تلاش میکنم تا زمانی را با خانواده ام بگذرانم.
من و پسرم معمولا آخر هفته ها فوتبال بازی میکنیم. ما بعضی وقت ها به پیک نیک میرویم و حسابی خوش میگذرانیم. اما یک بار، میخواستم میانبر بزنم و از یک جای کاملا جدید سر در آوردیم، همان موقع بود که صدای پاها را شنیدیم.
Alex Baker
I’m Alex. Alex Baker. There are four of us in my family. Me, my wife and our children. My son is 7 and my daughter is 12. We live in a small house. Did I mention our dog? Well, Leo is a blessing for all of us.
Since I’m an architect, I spend a lot of time at work. But I also try to spend some time with my family. Me and my son usually play soccer on the weekends. Sometimes we go on a picnic together and have the time of our lives. But once, I wanted to take a shortcut and we ended up in a completely new place. That was when we heard the footsteps.
الکس بیکر
من الکسم. الکس بیکر. خانواده ی ما 4 نفره ست. من، همسرم و فرزندانمان. پسرم 7 سالش است و دخترم 12. ما در یک خانه ی کوچک زندگی میکنیم. به سگمان اشاره کردم، خب، لیو برای همه ی ما یک موهبت است.
ازآنجایی که من معمارم، زمان زیادی را سر کار هستم. اما همچنین تلاش میکنم تا زمانی را با خانواده ام بگذرانم.
من و پسرم معمولا آخر هفته ها فوتبال بازی میکنیم. ما بعضی وقت ها به پیک نیک میرویم و حسابی خوش میگذرانیم. اما یک بار، میخواستم میانبر بزنم و از یک جای کاملا جدید سر در آوردیم، همان موقع بود که صدای پاها را شنیدیم.
دیدگاهتان را بنویسید