جستجو برای:
  • صفحه اصلی
  • آموزش رایگان زبان
    • آموزش زبان ترکی استانبولی
    • آموزش زبان انگلیسی
    • آموزش زبان فرانسه
    • آموزش زبان آلمانی
  • پادکست های رایگان
    • پادکست زبان ترکی استانبولی
    • پادکست زبان انگلیسی
    • پادکست زبان آلمانی
    • پادکست زبان فرانسه
  • دوره های آموزشی
  • تماس با ما
    • درباره ما
  • حساب کاربری
 
  • 02191035152
زبان مستر
  • زبان مستر
  • دوره های آموزشی
    • آموزش پایه تا پیشرفته زبان ترکی استانبولی
    • آموزش پایه تا پیشرفته زبان انگلیسی
    • آموزش پایه تا پیشرفته زبان آلمانی
    • آموزش پایه تا پیشرفته زبان فرانسه
  • آموزش رایگان زبان
    • آموزش زبان ترکی استانبولی
    • آموزش زبان انگلیسی
    • آموزش زبان آلمانی
    • آموزش زبان فرانسه
  • پادکست های رایگان
    • پادکست زبان ترکی استانبولی
    • پادکست زبان انگلیسی
    • پادکست زبان آلمانی
    • پادکست زبان فرانسه
ورود کاربر

بلاگ

زبان مستر بلاگ پادکست زبان آلمانی پادکست زبان آلمانی 9 – Blaulicht im Rotlichtviertel

پادکست زبان آلمانی 9 – Blaulicht im Rotlichtviertel

۱۴۰۰/۱۲/۱۷
ارسال شده توسط Mohammad Reza jabbari
پادکست زبان آلمانی
11.22k بازدید

پادکست زبان آلمانی

Blaulicht im Rotlichtviertel



Blaulicht im Rotlichtviertel

Im Bahnhofsviertel habe ich meinen Bruder getroffen. Er war mit seinen Kollegen zusammen. Sie trugen alle graue Anzüge.

„Hey, Dino“, sagte er. „Willst du mitkommen?“

„Wohin?“, fragte ich.

„Wir gehen was trinken“, sagte Alfredo.

„Okay“, sagte ich. Wir gingen los. Es war dunkel.

Im Bahnhofsviertel gibt es viel Neonlicht. Dort sind viele Kneipen und Restaurants.

„Es ist ein bisschen wie Amsterdam hier“, sagte Alfredo.

An einer Ecke saß ein Mann auf der Straße. Er schrie etwas. „Was ist sein Problem?“, fragte ich

„Das ist ein Junkie“, sagte Alfredo. „Es gibt hier sehr viele.“

„Keine Sorge“, sagte einer der Banker. „Wir ignorieren sie, sie ignorieren uns.“

„Leben und leben lassen“, sagte ein anderer Banker und lachte

Wir gingen weiter. Ich zeigte auf eine Straßenecke und sagte: „Oh, Döner! Wie in Berlin!“

„Was ist Döner?“, fragte Alfredo.

„Du hast noch nie Döner gegessen?“, sagte einer der Banker.

Alfredo schüttelte den Kopf. Die Banker lachten.

„Wirklich nicht?“, fragte ich. „Willst du es probieren?“

„Nein“, sagte Alfredo. „Ich bin nicht hungrig. Es war ein langer Tag. Ich brauche Bier.“

Einer von Alfredos Kollegen sagte zu mir: „Wir Banker arbeiten zu viel und haben immer schlechte Laune. Wir brauchen viel Bier.“

„Da vorne“, sagte Alfredo. „Da ist unsere Stammkneipe.“

Aber die Tür war blockiert. Vor der Kneipe stand eine Gruppe von Männern. Ein Mann schrie etwas. Ein anderer Mann schlug ihm auf den Kopf. Er blutete.

Nach ein paar Sekunden kam die Polizei mit Sirene und Blaulicht. Die Polizisten redeten mit den Männern. Dann gingen sie wieder

„Kommt ihr?“, sagte einer der Banker.

„Aber …“, sagte ich. „Was war das?“

„Das ist normal hier“, sagte Alfredo.

„Aber der Mann hat geblutet. Warum hat die Polizei nichts gemacht?“, fragte ich.

„Das sind Junkies“, sagte einer der Banker. „Da kann man nichts machen.“

„Nein, aber ich meine …“, sagte ich. „Egal.“

Die Banker gingen in die Kneipe.

„Kommst du?“, fragte Alfredo und zeigte auf die Tür

„Nein danke“, sagte ich.

 نور آبی در منطقه چراغ قرمز

با برادرم در منطقه ایستگاه ملاقات کردم. او با همکارانش بود. همه آنها کت و شلوار خاکستری پوشیده بودند.

گفت: “هی دینو.” “میخواهی همراه ما باشی؟”

پرسیدم: “کجا؟”

آلفردو گفت: “ما قصد داریم یک نوشیدنی بخوریم.”

گفتم: “باشه.” راه افتادیم. تاریک بود.

نور نئون زیادی در Bahnhofsviertel وجود دارد. تعداد زیادی میخانه و رستوران در آنجا وجود دارد.

آلفردو گفت: “اینجا کمی شبیه آمستردام است.”

مردی در گوشه ای از خیابان نشسته بود. چیزی فریاد زد. پرسیدم: “مشکلش چیه؟”

آلفردو گفت: “این یک معتاد است.” “اینجا خیلی زیاد است.”

یکی از بانکداران گفت: “نگران نباشید.” “ما آنها را نادیده می گیریم ، آنها ما را نادیده می گیرند.”

یک بانکدار دیگر گفت: “زنده بمان و زنده بمان”

ادامه دادیم. به گوشه ای از خیابان اشاره کردم و گفتم: «اوه ، کباب! مثل برلین! “

آلفردو پرسید: “کباب چیست؟”

یکی از بانکداران گفت: “شما هرگز کباب نخورده اید؟”

آلفردو سر تکان داد. بانکداران خندیدند.

پرسیدم: “واقعاً نه؟” “میخواهی امتحان کنی؟”

آلفردو گفت: “نه.” “گرسنه نیستم. آن روز طولانی بود. من به آبجو احتیاج دارم. “

یکی از همکاران آلفردو به من گفت: “ما بانکداران بیش از حد کار می کنیم و همیشه در روحیه بدی هستیم. ما به آبجو زیاد نیاز داریم. “

آلفردو گفت: “اون بالا.” “این نوار محلی ما است.”

اما در مسدود شد. گروهی از مردان بیرون از میخانه ایستادند. مردی چیزی فریاد زد. مرد دیگری به سر او ضربه زد. خونریزی داشت.

بعد از چند ثانیه پلیس با آژیر خطر و چراغ های چشمک زن آمد. پلیس با مردان صحبت کرد. سپس دوباره رفتند

یکی از بانکداران گفت: “می آیی؟”

گفتم: “اما …” “آن چه بود؟”

آلفردو گفت: “اینجا طبیعی است.”

“اما آن مرد خونریزی داشت. چرا پلیس کاری نکرد؟ “من پرسیدم.

یکی از بانکداران گفت: “آنها معتادان هستند.” “چیزی نیست که شما بتوانید انجام دهید.”

گفتم: “نه ، اما منظورم این است …” “همه همینطور”

بانکداران به میخانه رفتند.

آلفردو پرسید و به در اشاره کرد: “می آیی؟”

گفتم: “نه متشکرم.”



Blaulicht im Rotlichtviertel

Im Bahnhofsviertel habe ich meinen Bruder getroffen. Er war mit seinen Kollegen zusammen. Sie trugen alle graue Anzüge.

„Hey, Dino“, sagte er. „Willst du mitkommen?“

„Wohin?“, fragte ich.

„Wir gehen was trinken“, sagte Alfredo.

„Okay“, sagte ich. Wir gingen los. Es war dunkel.

Im Bahnhofsviertel gibt es viel Neonlicht. Dort sind viele Kneipen und Restaurants.

„Es ist ein bisschen wie Amsterdam hier“, sagte Alfredo.

An einer Ecke saß ein Mann auf der Straße. Er schrie etwas. „Was ist sein Problem?“, fragte ich

„Das ist ein Junkie“, sagte Alfredo. „Es gibt hier sehr viele.“

„Keine Sorge“, sagte einer der Banker. „Wir ignorieren sie, sie ignorieren uns.“

„Leben und leben lassen“, sagte ein anderer Banker und lachte

Wir gingen weiter. Ich zeigte auf eine Straßenecke und sagte: „Oh, Döner! Wie in Berlin!“

„Was ist Döner?“, fragte Alfredo.

„Du hast noch nie Döner gegessen?“, sagte einer der Banker.

Alfredo schüttelte den Kopf. Die Banker lachten.

„Wirklich nicht?“, fragte ich. „Willst du es probieren?“

„Nein“, sagte Alfredo. „Ich bin nicht hungrig. Es war ein langer Tag. Ich brauche Bier.“

Einer von Alfredos Kollegen sagte zu mir: „Wir Banker arbeiten zu viel und haben immer schlechte Laune. Wir brauchen viel Bier.“

„Da vorne“, sagte Alfredo. „Da ist unsere Stammkneipe.“

Aber die Tür war blockiert. Vor der Kneipe stand eine Gruppe von Männern. Ein Mann schrie etwas. Ein anderer Mann schlug ihm auf den Kopf. Er blutete.

Nach ein paar Sekunden kam die Polizei mit Sirene und Blaulicht. Die Polizisten redeten mit den Männern. Dann gingen sie wieder

„Kommt ihr?“, sagte einer der Banker.

„Aber …“, sagte ich. „Was war das?“

„Das ist normal hier“, sagte Alfredo.

„Aber der Mann hat geblutet. Warum hat die Polizei nichts gemacht?“, fragte ich.

„Das sind Junkies“, sagte einer der Banker. „Da kann man nichts machen.“

„Nein, aber ich meine …“, sagte ich. „Egal.“

Die Banker gingen in die Kneipe.

„Kommst du?“, fragte Alfredo und zeigte auf die Tür

„Nein danke“, sagte ich.

 نور آبی در منطقه چراغ قرمز

با برادرم در منطقه ایستگاه ملاقات کردم. او با همکارانش بود. همه آنها کت و شلوار خاکستری پوشیده بودند.

گفت: “هی دینو.” “میخواهی همراه ما باشی؟”

پرسیدم: “کجا؟”

آلفردو گفت: “ما قصد داریم یک نوشیدنی بخوریم.”

گفتم: “باشه.” راه افتادیم. تاریک بود.

نور نئون زیادی در Bahnhofsviertel وجود دارد. تعداد زیادی میخانه و رستوران در آنجا وجود دارد.

آلفردو گفت: “اینجا کمی شبیه آمستردام است.”

مردی در گوشه ای از خیابان نشسته بود. چیزی فریاد زد. پرسیدم: “مشکلش چیه؟”

آلفردو گفت: “این یک معتاد است.” “اینجا خیلی زیاد است.”

یکی از بانکداران گفت: “نگران نباشید.” “ما آنها را نادیده می گیریم ، آنها ما را نادیده می گیرند.”

یک بانکدار دیگر گفت: “زنده بمان و زنده بمان”

ادامه دادیم. به گوشه ای از خیابان اشاره کردم و گفتم: «اوه ، کباب! مثل برلین! “

آلفردو پرسید: “کباب چیست؟”

یکی از بانکداران گفت: “شما هرگز کباب نخورده اید؟”

آلفردو سر تکان داد. بانکداران خندیدند.

پرسیدم: “واقعاً نه؟” “میخواهی امتحان کنی؟”

آلفردو گفت: “نه.” “گرسنه نیستم. آن روز طولانی بود. من به آبجو احتیاج دارم. “

یکی از همکاران آلفردو به من گفت: “ما بانکداران بیش از حد کار می کنیم و همیشه در روحیه بدی هستیم. ما به آبجو زیاد نیاز داریم. “

آلفردو گفت: “اون بالا.” “این نوار محلی ما است.”

اما در مسدود شد. گروهی از مردان بیرون از میخانه ایستادند. مردی چیزی فریاد زد. مرد دیگری به سر او ضربه زد. خونریزی داشت.

بعد از چند ثانیه پلیس با آژیر خطر و چراغ های چشمک زن آمد. پلیس با مردان صحبت کرد. سپس دوباره رفتند

یکی از بانکداران گفت: “می آیی؟”

گفتم: “اما …” “آن چه بود؟”

آلفردو گفت: “اینجا طبیعی است.”

“اما آن مرد خونریزی داشت. چرا پلیس کاری نکرد؟ “من پرسیدم.

یکی از بانکداران گفت: “آنها معتادان هستند.” “چیزی نیست که شما بتوانید انجام دهید.”

گفتم: “نه ، اما منظورم این است …” “همه همینطور”

بانکداران به میخانه رفتند.

آلفردو پرسید و به در اشاره کرد: “می آیی؟”

گفتم: “نه متشکرم.”

اشتراک گذاری:

دوره های آموزشی مرتبط

دوره جامع کلمات زبان آلمانی

دوره جامع کلمات زبان آلمانی (A1 تا C1) | 9000 کلمه

5.00 4 رای
5,000,000 تومان
حامد برمخ شاد
980
5,000,000 تومان
آموزش زبان آلمانی

آموزش پایه تا پیشرفته زبان آلمانی (A1 تا C1)

4.96 54 رای
9,000,000 تومان
حامد برمخ شاد
3,124
9,000,000 تومان

6 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • User avatar Sultan Ali گفت:
    ۱۴۰۴/۰۲/۱۵ در ۱۱:۲۹ ق.ظ

    واقعا آموزشتون جذاب و دلنشین است با یک متد بسیار عالی آموزش می‌دید لحظه لحظه‌های آموزش شما برای مبتدیان جذاب آفرین است تشکر از زحمات تک تک اعضای گروه شما

    پاسخ
  • User avatar Nafiseh گفت:
    ۱۴۰۳/۰۵/۰۶ در ۱۰:۳۵ ق.ظ

    خیلی مفید بود ممنونم

    پاسخ
  • User avatar Kian Amiri گفت:
    ۱۴۰۳/۰۵/۰۱ در ۵:۴۷ ب.ظ

    عالی. نمیشه از افراد مختلف استفاده کنید برای دیالوگ ها؟!

    پاسخ
  • User avatar Zhila گفت:
    ۱۴۰۳/۰۲/۰۸ در ۵:۵۶ ب.ظ

    بسیار بسیار عالی

    پاسخ
  • User avatar 9113333259 گفت:
    ۱۴۰۲/۱۲/۲۳ در ۸:۳۳ ب.ظ

    درود بر شما عالی بود

    پاسخ
    • User avatar محمودافشارمنش گفت:
      ۱۴۰۳/۰۵/۰۹ در ۱:۵۸ ب.ظ

      درود
      خوب است مایلم امتحان کنم

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

لوگو زبان مستر فوتر

زبان مستر، در راستای امر ارتقاء سطح آموزش زبان‌ ترکی استانبولی، آموزش زبان فرانسه، آموزش زبان آلمانی و آموزش زبان انگلیسی؛ تلاش بر این دارد تا یادگیری این زبان‌ها را با ابزارهای کاربردی و هم‌چنین پشتیبانی قوی، برای زبان‌آموزان راحت‌تر کند.

  • آدرس: تهران، جردن، عاطفی شرقی، ساسان، پلاک 4
  • 02191035152
  • info@zabanmaster.com
دسترسی سریع
  • بلاگ
  • دوره های آموزشی
  • حساب کاربری
  • درباره ما
  • قوانین و مقررات
  • تماس با ما
  • اپلیکیشن آموزش زبان
مجوزها


logo-samandehi


logo-enamad

nashr-digital

bank-license
تمامی حقوق برای سایت زبان مستر محفوظ می باشد.

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت